در دل تاریکی شب، در جایی که چراغها به سختی نمایانند و زندگی رنگ و بوی دیگری دارد، داستانی از جنس درد و رنج، عشق و امید رقم میخورد. «درانتهای شب»سریالیایرانی و روایتیاست از زندگی زوجی در حاشیه شهر تهران که با چالشهای متعددی روبرو هستند. پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین در نقشهای اصلی این […]
در دل تاریکی شب، در جایی که چراغها به سختی نمایانند و زندگی رنگ و بوی دیگری دارد، داستانی از جنس درد و رنج، عشق و امید رقم میخورد. «درانتهای شب»سریالیایرانی و روایتیاست از زندگی زوجی در حاشیه شهر تهران که با چالشهای متعددی روبرو هستند. پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین در نقشهای اصلی این سریال، بازیهای درخشان و تاثیرگذاری را به نمایش میگذارند و به خوبی غمها، شادیها و سختیهای زندگی در حاشیه شهر را به تصویر میکشند.اما «درانتهایشب»فقط یک داستان عاشقانه ساده نیست، بلکهبهمعضلاتومشکلاتاجتماعیحاشیهشهرتهراننیزمیپردازد. فقر، بیکاری، اعتیاد، خشونت خانگی و دیگر معضلات، در این سریال به گونهای واقعی و ملموس به تصویر کشیده شدهاند که میتواند زنگ خطری برای جامعه باشد و راهنماتو در این مطلب به آن میپردازد. بهنام و ماهی در زندگی زناشویی خود به بن بست خوردهاند و هر کدام دیگری را مقصر شکست این رابطه میداند. هرچند در ابتدا به نظر میرسد مشکلات اقتصادی زمینه اصلی اختلافات میان آنهاست اما در ادامه مسائل شخصیتی و فرهنگی برجستهتر میشود. ابتدا به نظر میرسیددرانتهایشبنسبتبهفیلمهایمشابهخودیعنیفیلمهایی که توسط کارگردانان زن ساختهمیشودو سویههای جانبدارانهو گاهی فمنیستی در آنها برجسته است، رویهای غیرجانبدارانهتر در ارتباط با چالشهای میان زوجین در زندگی مشترک در پیشگرفته است.این پرداختبهظاهرغیرجانبدارانه تاقسمتسومبهنحویبودکهمخاطب در مقام قضاوت برای فهم مقصر اصلی نمیتوانست رأی نهایی بدهد و همین تعلیق، انگیزهای برای دنبال کردن فیلم میشد. اما رفته رفته این شخصیت پردازی خاکستری به خصوص بعد از قسمت چهارم و شروع یک رابطه جدید توسط بهنام از بین رفت و شاهد فیلمی با همان سویههای جانبدارانه هستیم. انگشت اتهام کارگردان به سمت بهنام است. مردی که همچنان یک کودک خودخواه است و بی توجهی او به همسرش ماهی، او را از یک دختر پرشور و پرانرژی به زنی بیمار تبدیل کرده است. بنابراین در حالیکه انتظار میرفت به دلیل شروع خوب فیلم با روایتی ورای کلیشههای رایج روبهرو باشیم، هر چه جلوتر میرویم کلیشه خودخواه و دیکتاتور بودن مردان در زندگیمشترک، اهمیت شکم ورابطه جنسیبرایآنها، پایبندنبودن به زندگی مشترک، وفادار نبودن مردان به خانواده در عین وفاداری و ازخودگذشتگیزنان تقویت میشود.

در فیلم به وضوح شاهد مرثیهای برای این دیالوگها و گزارههای کلی که از زبان ماهی مطرح میشود، هستیم: مردا ته تهش دوست دارن یه زن شنگول تو خونه داشته باشن جای زنی که زیادی فکر میکنه، زیادی میخواد وارد جزئیات بشه، زیادی میخوادتو تصمیمگیریها مشارکتکنه.
بچه گنده خودخواه. همه چیز باید جوری بود که تو میخواستی. باید طوریزندگی میکردیم که تو میگفتی خوبه.
بگو اصلا فکرت نبود زنتم حق داره مثل تو لذت ببره فکرت همه جا بود جز پیشمن.
منهر چی داشتم به تو دادم، تو هرچه نداشتی به من دادی! به تو حسودیم میشه که انقدر راحت تونستی یه رابطه تازه رو شروع کنی! برای مردا عشق مثل یه پله هست. باهاش جاهایی میرن که قبلا نمیتونستن برن چیزایی رو میبینن که قبلا نمیتونستن ببینن اما برای بعضی زنها عشق فقط فرو رفت تو طبقههای جهنمه. رهایی توش نیست.
یا در جواب بهنام که از او اینگونه انتقاد کرد که: «بعد زایمان دارا شد همه چیزت؛ پسرت، پدرت، کارت، هدفت، عشقت، گذشتت، آیندت، همه چیز» گفت: آره چون از تو محبت نمیدیدم. یا دوباره در جواب بهنام که به او گفت: «دارا مریضنیست تو مریضی»گفت: تو زندگی با تو مریض شدم و موارد دیگر.
از سوی دیگر پناهنده در طول فیلم فرضیههایی که در ذهن مخاطب علیه ماهی به وجود آمده را نقض و از او رفع اتهام میکند. به عنوان مثالدر طولفیلم، بهنام بارها به ماهیِ مِیگوید تصمیمهایاحساسی تو یه عمر گندزد بِه زندگی ما!اما اتفاقا فیلم، ماهی را در موقعیتهای مختلف،زنی کاملامنطقیوبهنامراشخصیتیبیخیال،بیفکروباری به هر جهت بازنمایی میکند. تا جایی که در قسمت چهارم بهنام در عین ناباوری مخاطب با دم دستیترین فرصتی که برایش به وجود میآید و با وجود داشتن فرزند به امکان بازگشت به زندگی قبلی خود پشت پا میزند و رابطه جدیدی شروع میکند. در حالی که ماهی بعد از جدایی همچنان به همسرش وابستگی عاطفی دارد و شروع رابطه جدید را پس میزند.
ماهی مادری دلسوز برای دارا پسرش بازنمایی شده است. او هیچ مشکلی با مادری و نقشهای خانوادگی خود ندارد. وقتی میخواهد خانه را ترک کند باز هم به فکر وعدههای غذایی پسرش است. حتی یکی از علتهای اختلاف میان ماهی و بهنام، تلاش او برای مدیریت درآمد خانه و جلوگیری از ولخرجی بهنام برای پرداخت اقساط خانه است.او در مقابلبهنام کهشخصیتیسربههوا،بیفکر نسبتبهآینده وبیتوجه به زن و فرزند دارد، کاملاً متوجه احوالات همسر و فرزندش هست.درحالی که بهنام بعداز جدایی جلسات مشاوره پسرش را ادامه نمیدهدو حتیمنکر بیماریاو هم میشود.

یکی از نقاط قوت فیلم پناهنده؛ طرح مسئله اهمیت حقوق عاطفی زنان در زندگی زناشویی است که میتوانگفت در ذهنیت جامعه تحت الشعاع حقوق اقتصادی قرار گرفتهاست و نه تنها اهمیتآنفهمنشده که حتی مورد تمسخر هم قرار میگیرد. عدم توجه مردان به حقوق عاطفی زنان در قسمت دوم فیلم و در سکانس محضر وقتی دفتردار از بهنام خواست مهریه همسرش را که ۲۴ شاخه گل بود پرداخت کند در قالب این دیالوگها مطرح شد: مهریهنداشتهفرمالیتهبوده! طلاق رو ثبتنمیکنیدبه خاطردوتا شاخه گل؟اینمسخره بازیاچیه؟ گیر دوتا شاخه گلی؟ میگفتی من سر راه میگرفتم چرا بچه بازی درمیاری؟ اگر گل را نماد حقوق عاطفی بدانیم؛ این دیالوگها نشان دهنده بیتوجهی بهنام به حقوق عاطفی همسرش است. زنی که در زندگی خوداز همسرش تنها عشق و احترام میخواهد ولی با بیتوجهی مرد مواجه میشود. این در حالی است که حقوق عاطفی زن به مراتب اهمیت بیشتری از حقوق اقتصادی دارد و در بسیاری موارد، علت مطالبه حقوقاقتصادیمثل مهریه از جانب زنان برآورده نشدن حقوق عاطفی آنهادر خانوادهاست که از دیدبسیاریاز آقایان اهمیت چندانی ندارد. حتی در خلال دیالوگهای ماهی و بهنام متوجه میشویم آنها چندماهی است که با هم رابطه جنسی ندارند و این رابطه از طرف ماهی پس زده میشود و علت آن هم نارضایتی عاطفی ماهی از بهنام و بیتوجهی او است. بنابرایننارضایتیجنسیمردانارتباطمستقیمی با نارضایتی عاطفی زنان دارد. و تمامی این موارد به علت نقص دانش زوجین نسبت به نیازها و انتظارات طرف مقابل در زندگی زناشویی و عملکرد نادرست و عدم توانایی گفتگو و حل مسئله است.
نیش نقد کارگردان متوجه ظلم به زنان در رویکرد سنتی هم شده است. پدر ماهی علی رغم علاقه به دخترش و حامی بودن، به دلیل داشتن نگاه سنتی بعد از جدایی ماهی از بهنام، آزادی دخترش را مخدوش و در عین ناباوری همین پدر دلسوز به راحتی به دختر بالغ و عاقلشبیاحترامیوفحاشیهم میکند.بنابراینمشکلات ماهی بعد از جدایی هم تمام نمیشود. آزادی و استقلالش او از جانب پدر هم مخدوش میشود. او که از ابتدای زندگی مشترکش به دنبال تأمین مأمن و مأوایی برای خود و خانوادهاش بود، هم از خانه شوهر رانده میشود و هم خانه پدریمأمنی برایاو نیست.
بااین وجود هنوز برای قضاوت نهایی زوداست و باید دید آیا آیدا پناهی در ادامه سریال بر طبل نا امیدی و جبر زمانه میکوبد و استقلال زنان از مردان را راه برون رفت از وضعیت موجود میداند؟ یا به دنبال طرح ایده دیگری است؟ در کل فضای سریال «در انتهای شب» تلخ و ناامیدکنندهومشحونازآثارمدرنیتهاست:زندگیماشینی،تکاپوبرای کار و به دست آوردن پول، از دست رفتن معنویات، تنهایی، تهی شدن رابطه زوجین، تهی شدن رابطه والدین و فرزند، رها شدگی فرزندان در دنیای مدرن، طرح دعوای سنت و مدرنیته و موارد دیگر. ضمن اینکهاینفیلمهممثلبسیاریدیگرازفیلمهایشبکهنمایشخانگی باگهای غیرقابلاغماضی دارد مثل قبح زدایی از سیگار کشیدن زنان و عادی جلوه دادن آن، سیاه نمایی حاشیه نشینی در شهر پردیس، فضای پادگانی ایران، تمسخر زندگی ۹۰ درصد از مردم کشور و پوچ نشان دادن تلاشآنها برای زندگی، مشروبخواری، تأکید ماهی بر حاملگی پیشاز عروسی، آگون شیله خاورمیانه خطاب کردن بهنام در حالی که تعداد زیادیاز آثار این نقاشاکسپرسیونیست اروتیک است و به دلیل ماهیت آثارش در دوره خود به هرزگی متهم شده و مدتی را هم در زندان گذرانده،اشاره معنادار فیلم به کتابمجمعالجزایرگولاگ که نمایشتاریک دوران کمونیسم است و در کلفضای نیهیلیسمی و شبههروشنفکریحاکم برفیلم.
از طرفی هم بایداز انتخاب جذاب الگوی روایی فیلمنامه که با استفاده ازبازیهایزمانی به مقاطع چالشبرانگیز زندگیاین زوج میروداشاره کرد. یک بازی خلاقانه از فلاشبک که اگر قرار بود در یک ساختار کلیشهای مورد استفاده قرار گیرد، کارکرد خوبی نداشت، اما دقیقا در نقاطی از فیلمنامه این بازگشتها اتفاق میافتد که فیلمنامهنویس مخاطب را تشنه علل رویداد پیش رو کرده و حالا تماشاچی با استیاق دوست دارد که به گذشته بازگردد و به مرور ماجرا بپردازد.